ز اندازه بیرون تشنه ام، ساقی بیار آن آب رااول مرا سیراب کن، وانگه بده اصحاب رامن نیز چشم از خواب خوش، بر می نکردم پیش از اینروز فراق دوستان، شب خوش بگفتم خواب رامن نیز چشم از خواب خوش، بر می نکردم پیش از اینروز فراق دوستان شب خوش، شب خوششب خوش بگفتم خواب راشب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس، چون من نداند هیچکسمقدار یار همنفس، چون من نداند هیچکسماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب راسعدی چو جورش می بری، نزدیک او دیگر مروسعدی چو جورش می بری، نزدیک او دیگر مروای بی بَصَر من می روم؟ای بی بَصَر من می روم؟
او می کشد قلاب را(او می کشد قلاب را)او می کشد قلاب را(او می کشد قلاب را)او می کشد قلاب را(او می کشد قلاب را)او می کشد قلاب را
دیگران می خوانند: