نگاهی به فیلم آتابای ساخته نیکی کریمی
آتابای، بهترین فیلم نیکی کریمی تا امروز است؛ فیلمی که ربط چندانی به مسیر متعارف سینمای ایران در سالهای اخیر ندارد و راه خود را میرود. اگر قرار باشد از تازهترین ساخته کریمی با یک صفت یاد کنیم، آن صفت میتواند جسورانه باشد. چون این فیلم (علیرغم حضور چهرههای سرشناس در جلو و پشت دوربین) نه در شکل روایت، نه در زبان انتخابی برای شخصیتها و نه در شکل اجرا و حتی لوکیشنها، وامدار انتخابهای تکراری و محافظهکارانه عموم سینماگران ایرانی نیست. به همین دلیل میتوان تماشای آن را، بهخصوص، به کسانی توصیه کرد که از محدود شدن جریان اصلی سینمای ایران به دو دسته درام اجتماعی و کمدی خسته شدهاند.
آتابای داستان مردی به نام کاظم آتابای (با بازی هادی حجازیفر) را روایت میکند که بعد از مدتی به زادگاهش در شمال غربی ایران بازگشته و زندگی خود را از طریق بومگردی و بازسازی بناهای آن منطقه میگذراند. کاظم فردی بانفوذ است که اکثر مردم آن منطقه از او حساب میبرند، اما درونی ناآرام دارد و پیش از دیگران، باید بتواند با خودش مقابله کرده و کنار بیاید.
همین خلاصه داستان نشان میدهد که در آتابای با داستان چندان پرتنشی روبهرو نیستیم. فیلم بر پایه سفر درونی شخصیت بنا شده و چندان به کشمکشهای بیرونی نمیپردازد. بنابراین با یک درام شخصیتمحور روبهرو هستیم که برقراری ارتباط میان تماشاگر و شخصیت اصلی، نقشی حیاتی در موفقیت فیلم ایفا میکند. این وجه، اتفاقاً به برگ برنده آتابای تبدیل میشود و در این راه، نقش هادی حجازیفر (که علاوه بر بازی در نقش کاظم آتابای، فیلمنامه اثر را هم نوشته) برجسته بهنظر میرسد.
با دیدن فیلم میتوان حدس زد که حجازیفر از همان ابتدا فیلمنامه را با در نظر گرفتن قابلیتهای خودش در مقام بازیگر نوشته است. شخصیت کاظم ممکن بود روی کاغذ کمی خشک و نچسب بهنظر برسد اما حضور حجازیفر گرمایی به کاراکتر میبخشد که آن خلأ را بهشکل مناسبی پوشش میدهد. کار حجازیفر بهعنوان بازیگر در این فیلم، میتواند یکی از دستاوردهای کارنامه سینمایی او محسوب شود. کنترل او بر لحن و طرز بیانش، و اغراقهای نامحسوسی در حرکات دست و بیان برخی از کلمات، جدا از کمک به ایجاد همدلی میان تماشاگر و شخصیت، لحن دوگانه موجود در فیلمنامه را هم تقویت میکند. این لحن دوگانه اما یکدست (لحن بامزه اما در ذات خود غمبار) یکی از نقاط قوت فیلم جدید نیکی کریمی محسوب میشود.
در کنار موفقیت حجازیفر، میتوان به حضور متفاوت و تحسینبرانگیز جواد عزتی هم اشاره کرد. سکانسهای دونفره او و هادی حجازیفر، تعدادی از بهترین لحظات فیلم را میسازند. اساسا فیلمنامه پرجزییات آتابای بر پایه چند رابطه دونفره شکل گرفته است. حجازیفر در مقام فیلمنامهنویس موفق میشود ویژگیهای اصلی روانی شخصیت اصلی را از طریق همین روابط منتقل کند و در عین حال هیچکدام از این روابط را در میانه راه رها نکرده و آنها را به سرانجام برساند.
با این توضیحات میتوان درکی کلّی از مسیر حرکت فیلم پیدا کرد. ما با یک پازل شخصیتی روبهرو هستیم که در آن، جاهای خالی بهتدریج پر میشوند تا با شمایلی از یک فرد زخمخورده روبهرو میشویم که باید ابتدا با خودش کنار بیاید تا سپس ارتباط مناسبی با محیط اطراف برقرار کند. بههمین دلیل است که حجازیفر و کریمی بیشتر روی فعلوانفعالات درونی شخصیت تمرکز کردهاند تا کنشهای بیرونی. اجزاء فیلمنامه هم در راه کمک به شناخت بیشتر این شخصیت چیده شدهاند. بهعنوان مثال میتوان به نقش نریشن در این فیلم اشاره کرد.
آتابای از جمله آثار نهچندان پرتعداد سینمای سالهای اخیر ایران است که در آن بهشکل درستی از نریشن استفاده شده است. هنگام دیدن آتابای به این توجه کنید که چطور در طول فیلم، هر چه شخصیت اصلی بیشتر میتواند با خود، و در نتیجه با محیط اطراف، کنار بیاید، از حجم نریشن کاسته شده و فیلم بیشتر به سمت دیالوگ حرکت میکند. این، شکل درست استفاده ساختاری از یکی از ویژگیهای فیلمنامه است که، متأسفانه، در سینمای ایران عموما برای بیان مستقیم و غیرخلاقانه پیامهای محوری استفاده میشود.
در این راه، نباید نقش نیکی کریمی را بهعنوان کارگردان فراموش کرد. در دورهای که خیلی از فیلمهای سینمای ایران به آپارتمانها یا لوکیشنهای تکراری محدود شدهاند، آتابای نهتنها فیلمی است که در محیطی بکر میگذرد، بلکه از معدود فیلمهای ایرانی است که در آن فیلمساز با موفقیت توانسته برای ما جغرافیا بسازد. نماهای دوری که کریمی از شخصیت اصلی در دامنه گاه سبز و گاه خشک کوهها و تپهها گرفته، انگار دارد درونیات شخصیت اصلی را برجسته میکند.
کریمی پیش از این به تأثیرپذیریاش از عباس کیارستمی در حوزه عکاسی اشاره کرده بود و حالا رگههایی از این تأثیرپذیری تصویری را در سبک اجرایی آتابای مشاهده میکنیم. اجرای تحسینبرانگیز کریمی، در هماهنگی با لحن ویژه فیلمنامه حجازیفر، آتابای را به یک فیلم حسابشده و یکدست تبدیل کرده است.
با وجود تمام این نکات مثبت، آتابای به بالاترین جایگاهی که قابلیتش را دارد نمیرسد. مشکل را در درجه اول باید در فیلمنامهای جستوجو کرد که علیرغم تمام ویژگیهای تحسینبرانگیزش، از مشکل عدم تعادل ضربه میخورد. بعد از شناخت اولیهای که نسبت به کاظم پیدا میکنیم، متوجه میشویم که او از دو زخم روحی قدیمی رنج میبرد: یکی مربوط به خواهرش میشود و دیگری در ارتباط با شکست عشقیاش است. همین دو جراحت روحی هستند که قرار است محرک شخصیت اصلی برای تصمیمات آیندهاش باشند.
اما مشکل به عدم تعادل میان این دو زخم بازمیگردد. تا اواسط فیلمنامه بهنظر میرسد مشکل اصلی کاظم که به شکلگیری شخصیت تلخاندیش او منجر شده، ماجرایی است که در گذشته برای خواهرش رخ داده است. اما در نیمه دوم، بحث دیگر برجسته شده و به همین دلیل پرده سوم فیلمنامه عجولانه پیش میرود. برخی از نکات کلیدی شخصیت اصلی (مثلا نقش رابطه عاشقانه قبلیاش در شکلگیری شخصیت او) صرفا در یک سکانس یا در قالب چند جمله بیان میشوند. این عدم هماهنگی میان ابعاد درون زخمخورده شخصیت اصلی، گاه باعث میشود که آتابای شبیه به بخشی از یک فیلم بلندتر به نظر برسد که بخشهایی از آن حذف شده است.
با این وجود چنین مشکلاتی باعث نمیشوند تا آتابای فیلم شاخصی در سینمای امروز ایران نباشد. فیلمهایی مثل آتابای هوای تازهای برای سینمای ایران هستند و نشان میدهند که قرار نیست تمام آثار ما با ایدهها، شخصیتها، روایتها و لوکیشنهای تکراری ساخته شوند. به همین دلیل هم که شده، باید قدر فیلمی چون آتابای را دانست.